حبيب در شب عاشورا
در شب عاشورا، حبيب چون «برير» شادمان و خرسند بود. قدري از شب عاشورا گذشت، «نافع» ميگويد: امام وارد خيمه خواهرشان زينب عليهاالسلام شدند. من در برابر خيمه به انتظار امام بودم که شنيدم زينب عليهاالسلام به امام عرض کرد: «آيا شما نيات يارانتان را امتحان کردهايد؟ من نگران آنم که آنان نيز به ما پشت کنند و در هنگامه درگيري شما را تسليم دشمن کنند» امام در پاسخ فرمودند: «به خدا سوگند اينها را امتحان کردهام؛ پس آنها را مرداني يافتم که سينه سپر کردهاند، به گونهاي که به مرگ زيرچشمي مينگرند و به مرگ در راه من چنان شيرخواره به سينه مادرش انس دارند». [«فقال لها: و الله لقد بلوتهم فما وجدت فيهم الا الاشوس الافمس، يستأنسون بالمنية دوني استيناس الطفل الي محالب امه» مقتل الحسين مقرم، ص 265.] .
نافع ميگويد: چون اين گفتار امام را شنيدم، گريهام گرفت و نزد حبيب بن مظاهر رفتم و داستان گفت و گوي امام و خواهرش را بازگو کردم. [مقتل الحسين مقرم، ص 246.] حبيب گفت: «به خدا سوگند، اگر انتظار امر امام نبود در هيمن شب با اين شمشيرم به آنها حملهور ميشدم» نافع ميگويد: به حبيب گفتم: من نزد خواهرشان بودهام؛ گمان ميکنم بايد زنها را تسکين خاطري داد. آيا ميتواني يارانت را جمع کني تا نزد آنها رفته خاطرشان را آسوده کنيم؟ «حبيب» از جاي برخاست و فرمود: «اي ياران مردانگي! اي شيران! چون شيران وحشي از آشيانههاي خود به درآييد.» [«و نادي: يا اصحاب الحمية و ليوث الکريهه، فتطالعوا من مظاربهم کالاسود الضارية».] سپس به بنيهاشم گفت: «به خيمههاي خويش بازگرديد (اميدوارم که) چشمانتان بيدار مباد» بعد از آن به اصحاب خود نظر کرد و آن چه خود ديده بود يا از نافع شنيده بود بازگو کرد و همگي گفتند: «به آن خدايي که بر ما منت نهاد که در اين جايگاه قرار بگيريم، اگر انتظار فرمان حسين نبود، اکنون با شتاب بر آنان حمله ميکرديم تا که نفس خويش را پاک و چشم را روشن سازيم» [«و الله الذي من علينا بهذا الموقف، لولا انتظار امره لعاجلناهم بسيوفنا الساعة، فطب نفسا و قرعينا».] حبيب از خداوند بر آنان طلب خير کرد و گفت همراه من بياييد تا که نزد زنهاي حرم رويم و خاطرشان را آسوده سازيم. او خود به راه افتاد و ياران، او را همراهي کردند. حبيب به نزديک حرم اهل بيت رسيده و فرياد زد: «اي حريم رسول خدا! اين شمشيرهاي جوانان و جوانمردان شماست که به غلاف نخواهد رفت تا اين که گردن بدخواه شما را بزند. اين نيزههاي پسران شماست، سوگند ياد کردهاند که تنها بر سينه جدا شده از دعوتتان فروروند»، در اين هنگام زنهاي حرم از خيمهها به گريه خارج شدند و گفتند: «اي پاکان! از دختران رسول الله و ناموس اميرمؤمنان حمايت کنيد» در آن حال همه منقلب و گريان شده بودند، گويا زمين هم با آنها زار ميگريست. [مقتل الحسين مقرم، ص 266.] .
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: انصارالحسین علیهم السلام ، حبیب ابن مظاهر ، ،
برچسبها: